علي (عليه السلام)، در خدمت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند و پس از گفتگوهاي بسيار به حضرت عرض كردند: «يا رسول الله، تو در دنيا و آخرت براي من ذخيره و پناهگاه هستي و ... يا رسول الله من دوست دارم با اين همه رعايتي كه نسبت به من فرموده اي همسر و خانواده اي داشته باشم كه بدان انس بگيرم، يا رسول الله من نزد شما آمده ام و تقاضا دارم دخترت فاطمه را به عقد من در آوري.»
«امّ سلمه» مي گويد: ديدم رخسار مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از شدّت خوشحالي درخشيد. سپس، به صورت مبارك امير المؤمنين (عليه السلام) تبسّمي كردند و فرمودند:
«يا اباالحسن، آيا تو چيزي داري كه من فاطمه را به عقد تو در آورم؟»
علي (عليه السلام)، گفتند: «پدر و مادرم بفدايت، اوضاع زندگي من بر شما مخفي نيست، من تنها يك شمشير و يك زره و يك شتر دارم كه با آن آب مي كشم و غير از اينها چيزي ندارم.»
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: «يا علي، تو از شمشيرت مستغني نيستي، زيرا مي خواهي در راه خدا با آن جهاد كني و با دشمنان خدا بجنگي و شتر خود را براي آب دادن درخت خرما و آب آوردن و بار سفر را به پشت آن بستن لازم داري، من فاطمه را در برابر زره ات به تزويج تو در مي آورم.»